4خرداد، روز دزفول - روز مقاومت و پایداری
این بخش از مطلب رو از aerospacetalk.ir/vb/ برداشتم به خاطر حسن بیان AMGعزیز:
چهارم خرداد , روز دزفول و روز ایستادگی(=مقاومت) و پايداری نام گرفته است.
ولی برای چی؟ چرا دزفول؟
پاسخی چکیده که تنها در اندازۀ یک گزاره باشد بگمانم این است:
اگر شهرستان دزفول (که پایگاه چهارم شکاری و سد دز و پادگانهایی همچون دوکوهه همه کنار آن هستند) بدست صدامیان می افتاد, شاید خوزستان رفته بود, واگر خوزستان میرفت, شاید ایران رفته بود, پس ایستادگی و پایداری در دزفول میبایست به هر بهایی انجام میشد.
فراموش نمیکنیم که عراقی ها به رودخانۀ کرخه در باختر شهر شوش رسیده بودند....تا 20 کیلومتری ِ دزفول!
دزفول براستی "پشت ِ جبهۀ" جبهۀ جنوب بود....(هرچند با بمباران و موشکباران و توپخانۀ عراقیها, هرکوی و برزن و کوچه اش خود جبهه ای بود)
کانون پشتیبانی جبهۀ جنوب, دزفول بود
پشتیبانی رزمی
پشتیبانی هوایی
پشتیبانی آب و خوراک و پوشاک رزمندگان
پشتیبانی ترابری بار و جنگ افزار
پشتیبانی بیمارستانی برای زخمیها
و اینکه بیشتر ِ بخشهای جنوبی ِ خوزستان, از شاخاب پارس تا نزدیکی های دزفول کوهستانی نیست...تانک رو هست. ولی از شمال دزفول بسوی استانهای لرستان و ایلام و اصفهان کوهستانی میشود و بنابراین بسادگی تانکرو نیست و نبرد "کلاسیک" از شمال بجنوب اگر نشدنی نباشد, بس دشوار است.
....پس اگر دزفول (که بزرگترین شهر ِ شمال خوزستان است) و پایگاهش, پادگانهای نزدیکش و دیگر سامانه هایی که برای پشتیبانی نیروهای ایرانی داشت بدست عراقیها می افتاد و آنها میتوانستند در آنجا پاگیر شوند, بازپسگیری دزفول کم و بیش نشدنی میبود.
گویا ایستادگی و پایداری از هزاره های پیش با نام این شهر گره خورده, چرا که «دزپل» یا «دژپل» را در گویش بومی دزفیل و دسفیل گویند و عربی شده آن دزفول است. دزفول در زمان ساسانیان همزمان با ساختن پل در کنار آن بر روی رود دز برای پدید آوردن پیوند میان پایتخت تازه (جندی شاپور) و شوشتر بنیان نهاده شد. دژ به چم(معنی) سنگر و سکوی دیدبانی میباشد و چنین برمیآید که نام دزفول یا دزفیل از نام دژ ساخته شده در کنار پل گرفته شدهاست.از ویکی.
همچنین در ویکی آمده:
با آغاز جنگ ایران و عراق، دزفول یکی از شهرهایی بود که بیش از ۱۶۰ بار به آن یورش موشکی شد.دزفول به عنوان شهری که جزو اهداف اصلی حملات موشکی عراق بود شناخته میشدهاست. در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ هواپیماهای عراقی در نخستین روز جنگ به شیوه نیروی هوایی ارتش اسراییل در جنگ ششروزه به پایگاههای نیروی هوایی ایران یورش بردند. پایگاه چهارم شکاری دزفول (پایگاه وحدتی) یکی از این پایگاهها بود.[۱۰]
پس از آن نیروهای عراقی بارها به شهرهای دزفول و اندیمشک با بمب و موشک یورش بردند دزفول در جنگ هشت ساله ۲٬۶۰۰ کشته داشت. پس از جنگ به پاس پایداری مردم دزفول، این شهر شهر نمونه نامیده شد.همچنین روز 4 خرداد به نام روز دزفول در تقویم رسمی کشور به ثبت رسید. امام خمینی به پاس پایداری مردم این شهر گفته است:
«شما دزفولیها امتحان دادید و از این امتحان خوب بیرون آمدید. شما دین خود را به اسلام ادا کردید»
در پیام سرلشکر فیروزآبادی که امروز در ایسنا دیدم می خوانیم:
تأمين بخش عمده نيروي رزمنده و كادر فرماندهي لشكر قهرمان 7 وليعصر(عج) در سالهاي دفاع و حماسه با اعزام جوانان دلبند خود به جبهه و پايداري در برابر باران موشكها و بمبها و توپخانههاي دشمن بعثي و تخريب قريب به 20 هزار واحد مسكوني و تقديم 2600 شهيد و 4000 جانباز و 500 نفر آزاده در جبهه و شهر، نشانههاي حقانيت، بصيرت و استقامت شما مردم مؤمن دزفول است و درس مقاومت دزفول در آن دوران سخت در سراسر كشور به مردم روحيه ميداد.و در تبیان آمده که:
اما در یك آمار تقریباً دقیق دزفول مورد اصابت 200 موشك و چند هزار گلوله توپ قرار گرفت كه اگر دزفول را در شعاعی صد كیلومتری در نظر بگیریم دزفول می بایست با این همه موشك و توپ و بمباران هوایی با خاك یكسان می شد .
اما چرا این اتفاق نیفتاد دلیل اصلی اش بازسازی سریع ویرانه ها بود . با تصمیم مسئولین شهر هر جا كه مورد حمله قرار می گرفت سریع بازسازی می شد .
امید به زندگی زیر آتش دشمن :
در اوج موشك باران و بمباران هوایی در دزفول سینما ساخته و راه اندازی شد. استقبال مردم به حدی بود كه در یك ماه حدود2500 بلیت فروخته شد آن هم در سینمایی با گنجایش 300 ، 400 صندلی .
حركت بعدی بازسازی رنگ آمیزی و مرمت وسایل ورزشگاه شهر بود . درست هنگام موشك باران مسابقات فوتبال، كشتی و والیبال برگزار و مردم استقبال خوبی از آن می كردند .
برای اینکه لبخندی زده باشیم, دوستی دزفولی میگفت در شهرشان در پاسخ به اینکه چرا عراق دزفول را آماج اینهمه یورش هوایی و موشکی و توپخانه میکند, بشوخی گفته میشده:
"بل مار زونۀ صدام دزپیلیه" (با پوزش از دوستان دزفولی اگر درست ننوشتم و از بانوان انجمنمان)
به این چم که : "شاید مادر زن صدام دزفولی هست"
-----------------------------------------------
اینم صحبتهای خودم:
یادمه یکی از آشناهامون که اون زمانها
بچه بوده میگف شبا تو پایگاه چهارم شکاری، صدای موشک ها رو میشمردیم تا خوابمون
بگیره!
یه
خاطره دیگه شب
قبل از انتخابات ریاست جمهوری پنج تا موشک نثار شهر کردن، فرداش مردم هم کم
نیاوردن، اول شهیدا رو بردن سردخونه، بعد رفتن رای دادن، بعد رفتن شهیدا رو بردن
گلزار شهدا!
بعدها
شنیدیم تو پایگاه های هوایی عراق برا خلباناشون درشت نوشته بودن: "دزفول را
فر اموش نکنید!"
دزفول شهریه که انواع بمبارون رو تجربه
کرده!به قول بچه ها خمپاره زدن ناشكري كرديم، شد توپ. از توپ نالیدیم، شد موشك سه
متري،سه متری شد شیش متر، شیش متر شد نه متر و دوازده مترو... خدا رو باید شکر
کنیم که جنگ زود تموم شد وگرنه به 15 و 20 متری هم میرسید!
راستی!
تو
گلزارشهدای دزفول_ شهیدآباد_ یه قطعه هس که فقط دست و پا و انگشت قلم شده ی شهیدا
دفن شده! بعداز اینکه موشک بارون شده بود شهر...
وقتی
زیر آوار دنبال پیکر شهدا میگشتن یا شاید نفسی که هنوز فرصت زنده موندن داشته
باشه... دست، پا، انگشت... یه تیکه از بدن متلاشی شده ای که نمیدونستن مال کدوم
خونه و کدوم خونوادس! وختی چندین خونه، توی یه کوچه 3-4 متری زیر یه موشک 12 متری
منفجر شده بود... دیگه کسی چه میدونس اینا پاره پاره ی بدن کیه... یا ابالفضل...
اگه کسی میتونس از روی علامتی یا چیزی، از روی کفش، یا انگشتر یا هرنشونه ای تشخیص
بده که این از پیکر کدوم شهید به جا مونده که با خودش دفنش میکردن. اگرم نه که
میذاشتن تو همون بخشی که متعلق به دست و پاهای ناشناخته بود ... تو کنج گلزار شهدا...
مظلومیتی
که تاریخ رو به تحیر وامیداره... اما
افسوس که این مظلومانه ترین سند پایداری دزفول اونقدر گمنام و ناشناختهس، اونقدر
غریب و بی توجه رها شده که اگه ندونی چیه و ببینیش، فکر میکنی فقطه یه زمین
سیمانیه که جای زباله و... شده! اگه هرجای دنیا می بود، مثه یه قطعه از بهشت ازش
محافظت میکردن و بهش می رسیدن اما چون توی دزفوله، اصلا کسی بهش توجه نمیکنه...
افسوس که شلمچه و طلاییه و ... باید تو لیست اولین بازدیدهای راهیان نور باشن اما
دزفول که بیشترین آثار به جا مونده از جنگ رو داره و به خصوص این قطعه ی آسمونی
اصلا تو لیست کاروان های راهیان نور نیست! کاش همونقدر که به بهسازی فضای پارک آب
و آتش توجه میکردن، یه ذزه، فقط یه ذره به این سند گمنام دفاع مقدس بها میدادن!
حداقل اگه نمیخوان آسمونیش کنن، از زمین معمولی کمتر ندوننش، حداقل به زباله دون
تبدیلش نکنن!
اینجا یک فضای آبیِ بی انتهای ژلاتینیه(جهت فاسد نشدنش ژلاتین نانو) برای "من نوشته" های گاه و بیگاهی که بعضی وقتا که میشینم تو "کافه نُتِ" زیر "سینما پردیس"ِ مغزم و "اسپرسو"ی داغ میخورم تلخِ تلخ(!!!) از بینهایتِ ذهنم عبور میکنه! با آهنگ های اسپانیایی که از مغزهای اسپانیایی برام "brainail" شده(مغزیل)